معنی نوعی زیرپوش

حل جدول

لغت نامه دهخدا

زیرپوش

زیرپوش. (اِ مرکب) جامه ٔ زیرین. مقابل روپوش. شعار. مقابل دثار. پیراهن. زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن. (فرهنگ فارسی معین):
زیرپوش است مرا آتش و بالاپوش آب
لاجرم گوی گریبان بحذر باز کنم.
خاقانی.


نوعی

نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.


صورت نوعی

صورت نوعی. [رَ ت ِ ن َ / نُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. (تعریفات جرجانی).

فرهنگ معین

زیرپوش

(اِ.) لباس نازکی که در زیر لباس های دیگر پوشند، زیرپیراهن.

فرهنگ عمید

زیرپوش

آنچه زیر پیراهن یا زیر لباس می‌پوشند، زیرپیراهنی،

فرهنگ فارسی هوشیار

زیرپوش

جامه زیرین، زیر پیراهن


نوعی

نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نوعی زیرپوش

661

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری